عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



این وبلاگ رو تقدیم میکنم به تمام دختر وپسرای که عاشقند و پای عشقشان میماند........حتی کسانی عاشق نیستند..............نظر یادتون نره (این وبلاگ متعلق به تمامی مردم میباشد)

لطفا نظر گرم خود را در مورد وبلاگ بدید؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان د نــیــای عــــاشـقــــ��ـــــــــــــ ــــى و آدرس love859.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 219
بازدید دیروز : 109
بازدید هفته : 329
بازدید ماه : 328
بازدید کل : 64353
تعداد مطالب : 226
تعداد نظرات : 107
تعداد آنلاین : 1


فال عشق

آمار مطالب

:: کل مطالب : 226
:: کل نظرات : 107

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 219
:: باردید دیروز : 109
:: بازدید هفته : 329
:: بازدید ماه : 328
:: بازدید سال : 7398
:: بازدید کلی : 64353

RSS

Powered By
loxblog.Com

مجال هن هـمین باشد که پـنـهـان عشق او ورزم....

بهار زندگی
شنبه 25 تير 1390 ساعت 10:45 | بازدید : 789 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

من از قصه زندگی ام نمی ترسم
من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.
ای بهار زندگی ام
اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست
اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد
برگرد
باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا
باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.
بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم
بدان که قلب من هم شکسته
بدان که روحم از همه دردها خسته شده.
این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.
بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
.....::::::......
شنبه 25 تير 1390 ساعت 10:39 | بازدید : 727 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

خواهم امشب را که با غم سر کنم

دفتری با اشک چشمم تر کنم

نام آن دفتر نهم دیوان عشق

اشک را عنوان آن دفتر کنم

 باز دلم گرفته گریم اختیاری نیست

 آخه جز گریه منو کاری نیست

 یه عمری از محبت بی نصیبم ای خدا

آخه من غریبم ای خدا

 کو خوبی کدوم مهر ما که چیزی ندیدیم

 از این دنیای شیرین فقط سختی کشیدیم

 کدوم بخت کدوم شانس ما که شانسی نداریم

 هی پشت سر هم همش بد میاریم

 ما خون جگر خوردیم سوختیم وساختیم

 به جرم زنده بودن همه هستی را باختیم



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
فقط تو.......
شنبه 25 تير 1390 ساعت 10:35 | بازدید : 696 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

چه زیباست بخاطر تو زیستن

 


وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن


و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن


برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن


ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است


بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست


ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست


و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
ستاره..........
شنبه 25 تير 1390 ساعت 10:30 | بازدید : 833 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

به نام ستاره ی شب تاریکم…یک شب خوب تو اسمون…یک ستاره چشمک زنون…خندیدو گفت کنارتم تا اخرش تاپای جون…ستاره ی قشنگی بود.اروم و نازو مهربون…ستاره شد عشق منو ......ادامه در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , داستان های عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 68
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
:: ادامه مطلب ...
کاش می شد..
پنج شنبه 23 تير 1390 ساعت 18:17 | بازدید : 599 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

کاش می شد خالی از تشویش بود

برگ سبزی تحفه ی درویش بود

کاش تا دل می گرفت و می شکست

عشق می آمد کنارش می نشست

کاش با هر دل , دلی پیوند داشت

هر نگاهی یک سبد لبخند داشت

کاش لبخندها پایان نداشت

سفره ها تشویش آب ونان نداشت

کاش می شد ناز را دزدید و برد

بوسه رابا غنچه هایش چید و برد

کاش دیواری میان ما نبود

بلکه می شد آن طرف تر را سرود

کاش من هم یک قناری می شدم

درتب آواز جاری می شدم

آی مردم من غریبستانی ام

امتداد لحظه ای بارانیم

شهر من آن سو تر از پروازهاست

در حریم آبی افسانه هاست

شهر من بوی تغزل می دهد

هرکه می آید به او گل می دهد

دشتهای سبز , وسعتهای ناب

نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب

باز این اطراف حالم را گرفت

لحظه ی پرواز بالم را گرفت

می روم آن سو تو را پیدا کنم

در دل آینه جایی باز کنم


|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
می روم.....
پنج شنبه 23 تير 1390 ساعت 18:4 | بازدید : 755 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

 

می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم,تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه ی عشق زین همه خواهش بیجا وتباه

می برم تا ز تو دورش سازم ز تو,ای جلوه ی امید محال

می برم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد,می رقصد اشک آه,بگذار که بگریزم من

از تو,ای چشمه ی جوشان گناه شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچه ی شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله ی آه شدم,صد افسوس که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست می روم,خنده به لب,خونین دل

می روم از دل من دست بدار ای امید عبث بی حاصل



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
عشق چیست؟....
چهار شنبه 22 تير 1390 ساعت 18:49 | بازدید : 724 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.

 

به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.

 

به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.

 

به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.

 

به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.

 

و به انسان گفتم عشق چیست؟

 

اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
زندگی یک بازی درد آور است....
چهار شنبه 22 تير 1390 ساعت 18:46 | بازدید : 637 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

زندگی یک بازی درد آور است ... زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم اما باختیم .... کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را ..... بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را باهمین غمها خوش است ...باهمین بیش و همین کمها خوش است
زندگی را خوب باید ازمود ..... اهل صبرو غصه و اندوه بود



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
دادگاه عشق
سه شنبه 7 تير 1390 ساعت 14:34 | بازدید : 826 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

در دادگاه عشق قسمم قلبم بود،وکیلم دلم بود و حضار جمعی از عاشقان.قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد.محکوم شدم به تنهایی و مرگ در کنار چوبه ی دار.ازم خواستن آخرین حرف را بزنم و من گفتم:به کسی که به خاطرش دارم میزنید بگویید:دوستت دارم.



:: موضوعات مرتبط: داستان های عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 93
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28
بن بست
سه شنبه 7 تير 1390 ساعت 12:27 | بازدید : 492 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود


|
امتیاز مطلب : 108
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
اگر عشق نبود.....
سه شنبه 7 تير 1390 ساعت 12:25 | بازدید : 586 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود

بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره کبود اگر عشق نبود

از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود

در سینه ی هر سنگ، دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
امتحان عشق
سه شنبه 7 تير 1390 ساعت 12:22 | بازدید : 576 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا..


|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
من از تو....
سه شنبه 7 تير 1390 ساعت 12:17 | بازدید : 561 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

من از تو راه برگشتی ندارم.. تو از من نبض دنیامو گرفتی
تمام جاده ها رو دوره کردم.. تو قبلا رد پاهامو گرفتی

من از تو راه برگشتی ندارم.. به سمت تو سرازیرم همیشه
تو می‌دونی اگه از من جدا شی.. منم که سمت تو میرم همیشه

مسیر جاده بازه روبم اما.. برای دل بریدن از تو دیره
کسی که رفتنو باور نداره.. اگه مرد سفر باشه نمیره

من از تو راه برگشتی ندارم.. به سمت تو سرازیرم همیشه
تو می‌دونی اگه از من جداشی.. منم که سمت تو میرم همیشه

خودم گفتم یه راه رفتنی هست.. خودم گفتم ولی باور نکردم
دارم می‌رم که تو فکرم بمونی.. دارم میرم دعا کن برنگردم



:: موضوعات مرتبط: شعر , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 99
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
عشق واقعی به این میگن......
سه شنبه 7 تير 1390 ساعت 1:56 | بازدید : 587 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم …اما واقعا”‌دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم ....
باقی در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , داستان های عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 89
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
:: ادامه مطلب ...
عاشقانه ولی غمگین.........
سه شنبه 7 تير 1390 ساعت 1:53 | بازدید : 653 | نوشته ‌شده به دست علیرضا | ( نظرات )

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود ...
باقی در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , داستان های عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 94
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
:: ادامه مطلب ...